شعر در مورد جزیره
شعر در مورد جزیره
شعر در مورد جزیره کیش ,شعر در باره جزیره کیش,شعر درباره جزیره کیش,شعر در مورد جزیره,شعر در مورد جزیره قشم,شعر در مورد جزیره مجنون,شعر در مورد جزیره,شعر درباره جزیره قشم,شعر درباره جزیره,شعر درباره جزیره هرمز,شعر نو درمورد جزیره,شعر درباره جزیره,شعر جزیره,شعر جزیره سیاوش,شعر جزیره کیش
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد جزیره برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
دستهای تو انگار
پرچمهای صلحاند
بر خرابهی روزهای من
که جز نشانهای از گنجها در او باقی نیست
زورقها و نگهبانانی
که باروت کشفشده را به جزیرهی دور می برند
شعر در مورد جزیره کیش
بخند
و کشتی سرگشته را
به جزیره ای رهنمون شو
که جز برای تو کالایی ندارد
شعر در باره جزیره کیش
آواز پاک تو
رود بزرگ میهن
این رود، در لوت می دمد
تا در سرتاسر این جزیره ی خونین
سروها و سپیدار
سایه سار تو باشد.
شعر درباره جزیره کیش
سالهاست
که از جزیره ی متروک
نامه ای را در بطری
روانه ی آبهای عالم کرده ام..
اگر کسی عاشق باشد
می تواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی..
شعر در مورد جزیره
نگاهم
در آینه فرو می ریزد
جزیره ای
به زیر آب می رود
در ساحل آینه،
دستانی کورمال
عطر تو را می جویند
و پرندگان
بودن جزیره را
فراموش می کنند.
شعر در مورد جزیره قشم
در آغاز فصلها
صدا می کنی و هر بار
هزار پرندهی دور
باز می گردند از جزیره های نا امید
و من
از خوابهای روز باز می گردم
تا در آوازهایت بشنوم
حرفهای از دست رفته را
که از تاریکی گذشت.
شعر در مورد جزیره مجنون
ما خانه نداریم
ماشین نداریم
ما کنج دنج هیچ جایی را نداریم
اما
تمام جزیرههای کوچک این شهر را
برای یک بوسه کشف کردهایم
شعر در مورد جزیره
و آغوشش
جزیره تابناکی است
که رویاهای زمستانیام
در آن جا میگیرند
شعر درباره جزیره قشم
تمامی شب را با تو سر کردهام
کنار دریا ، در جزیره
وحشی و گوارا بودی میان خلسه و خواب
میان آتش و آب
شعر درباره جزیره
لعنت می کنم آن لحظه مبارک را
که قایقم به جزیره تو برخورد
و شکست
چه مبارک شکستنی
که عشق ساحل تو بود
شعر درباره جزیره هرمز
تلاش می کنم جزیره ای را کشف کنم
که درختانش
به جرم مزدوری
به دار آویخته نمی شوند
و شاپرکهایش
به جرم سرودن شعر
محبوس نمی شوند
اما نمی توانم
شعر نو درمورد جزیره
جزیرهایست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابیست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی
شعر درباره جزیره
چشمهای من
این جزیرهها که در تصرف غم است
این جزیرهها که از چهارسو محاصره است
در هوای گریههای نمنم است
شعر جزیره
قلبم را
در آتش این جزیره تاریخ بگذار تا بسوزد
کف مزن
شعلهورش مکن
باد را ببین
چگونه مرا در دهان گرفته
و بر آب میرود
شعر جزیره سیاوش
راه گریزی نبود
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص
من در تو
همچون جزیرهای خواهم زیست
شعر در مورد جزیره
بیشتر بخوانید :
شعر در مورد اسم یگانه
شعر در مورد اسم صبا
شعر در مورد اسم صدف
شعر در مورد تنفر
شعر در مورد اذیت
- ۹۷/۰۷/۰۹